امیـــــــــد (وجد سابق)

برخیز برادر! اینک زمان وجد است...

امیـــــــــد (وجد سابق)

برخیز برادر! اینک زمان وجد است...

وجد

خیلی وقت است که از وجد خبری نیست.

در های آسمان را باز کرده اند و تو را دعوت کرده اند تا از سفره ی گسترده ی الهی تناول کنی ...

کدام سفره؟

.

.

هی آدم گمشده در خود!

هی فراموش شده!

هی، با تو ام.

.

.

آری تو را می گویم...

رنگ ها نشانه اند، صدا ها نشانه اند،

که: هی تو هنوز در خوابی و عقربه ها نمی خوابند و زمان را بر خود سوار کرده اند و به تاخت میروند.

هی خواب آلوده، ای درمانده، چه می خندی که اکنون باید گریه ها سر بدهی

موهای سیاه سپید می شوند، قلب های سپید سیاه می شوند. رنگ ها عوض می شوند. تو هم عوض می شوی.

.

.

چرند نگو.

.

.

خدایا، پرورودگارا، معبودا، ای برترین و حکیمترین، ای مهربانترین، ای معنای همه ی خوبیها...

-        الو، خوبی، با مدیر عامل صحبت کردم بیا این جا سر کار. جای خوبیه..

ای بزرگترین بزرگ ها، ای پدر... این جا کجاست که در آن سقوط کرده ام؟

..

چقدر تا افطار مونده؟؟

شکم پرست یه کم به فکر محرومان و گرسنگان باش!

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:21 ق.ظ

آلما شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:05 ق.ظ http://alma7.blogfa.com

این جا کجاست که در آن سقوط کرده ام؟
خیلی سوال عجیبیه و ترسناک البته
ببین تو حتی از رمضان هم باید تلخ بنویسی ؟
یا شاید من اینطور فکر می کنم
به هر صورت موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد