امیـــــــــد (وجد سابق)

برخیز برادر! اینک زمان وجد است...

امیـــــــــد (وجد سابق)

برخیز برادر! اینک زمان وجد است...

چهارراه

چرا من فکر می کنم که آدم مهمی هستم؟

چرا نمی تونم دیگران رو -فارغ از ربط و ارتباطشون با خودم و نگاه منفعت طلبانه ام- دوستشون داشته باشم؟

چرا اینقدر تو ذهنم دنبال چیزای مهم می گردم؟ چرا اینقدر می پرسم؟ چرا دارم دور می زنم؟ چرا عمل نمی کنم؟

در ستایش مدارا

در جلسه شنبه های خودمان، هر هفته من حدود نیم ساعتی حرف می زنم.

جلسه قبل تر درباره عدم عیب یابی از دیگران و لزوم بازنگری در خودمان حرف زدم. اینکه در قرآن آمده: «علیکم انفسکم» یعنی بر شما باد نفسهاتان. کمی هم از پوستین خلق درافتادن کاستن و عیب های خود را دیدن. البته نوشتم این ها را.

جلسه قبل در ادامه همین حرف ها درباره مدارا صحبت کردم. اینکه باید مدارا کرد با دیگران، ساخت و گذشت. که این از اخلاق بزرگان است و دعوت کرده اند ما را به مدارا با دیگران. البته مطمئناً مدارا کردن با همفکران و همکیشان و همدلان که معنایی ندارد؛ مدارا آن است که با کسی که با تو مخالف است و فکر و حرف و عملی غیر تو دارد بسازی. تحمل کنی، بشنوی، مدارا کنی.

البته در مجله شهروند امروز پرونده ای در ستایش مدارا آمده است که کمی از آن وام گرفته ام. ببینیدش بد نیست.

عیب ها

هرگاه صحبت از زشتی ها، بدی ها، رذیلت های اخلاقی و عیب های فردی می شود به دیگران نگاه می کنیم و آنها را در دیگران به راحتی می بینیم. صحبت از عیب های دیگران برایمان کاری راحت است.

اما آیا زمان آن نرسیده که کمی هم به خودمان بنگریم؟

چرا فقط به دیگران نگاه می کنیم؟ و حودمان را فراموش کرده ایم؟ آیا مبرا از هر بدی و عیب هستیم؟

آیا نباید کمی به خودمان توجه کنیم و سعی در شناخت و برطرف کردن بدی هامان کنیم؟

خلاصه اینکه بر ما است که خودمان و وجودمان را محترم بشماریم، بشناسیم و رشد دهیم.

آیا برای یافتن عیب ها نگاه در آینه بهتر نیست؟

پس بیایید به دیگران کاری نداشته باشیم و خودمان را بپیراییم.

 

عیب کسان منگر و احسان خویش

دیده فرو بر به گریبان خویش