امیـــــــــد (وجد سابق)

برخیز برادر! اینک زمان وجد است...

امیـــــــــد (وجد سابق)

برخیز برادر! اینک زمان وجد است...

مرگ

بیا از مرگ صحبت کنیم

و از امید

- مرگ و امید همدمند؛ همزادند. به امید مرگ است که زندگی می کنیم.

- با ترس از مرگ است که زندگی قشنگ تر میشه!

- مرگ هست. و می آید. چه می شود کرد. اما من احساس عجیبی بهش دارم. نمی فهممش.

- بالاخره هر چیز یه پایانی داره.

- اگه به دنیای پس از مرگ اعتقاد داشته باشی؛ اونوقت ثبات پیدا می کنی.

- حتا اگه اونور خبری باشه باز هم مرگ عجیبه. وهم آلود.

- انگار همین مرگه که به زندگی معنا میده

- اگه مرگ نباشه زندگی لذتی نداره

- باز هم حرفهای الکی

- مرگ بر مرگ

- نه؛ مرگ بر زندگی!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد ر یکشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:00 ق.ظ

سلام امید جان
پس چرا من فکر می کنم مرگ خیلی واضح است! یکی از واضح ترین های زندگی مرگ است. من نمی فهم که تو چه چیز مرگ را نمی فهمی؟
اما سخت برایم این است که وقتی به رحمت خدا رفتم کجای مسیرم
اگر به مقصد نرسیده ام آنوقت از زیانکارانم و البته می دانم به مقصد رسیدن هر کسی را نشاید و نیز مسیر آسان نمی نماید. آشفته ام و نگران که مرگ مرا فرا رسد و من همچنان در کوچه ی خانه مان باشم..... چرا که راه دور مینماید و گوییا پیمودن این راه بلد می خواهد...گمانم چنین است که تکیه بر خویش نتوان نمود و راهی شد ای برادر.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد