وجد

خیلی وقت است که از وجد خبری نیست.

در های آسمان را باز کرده اند و تو را دعوت کرده اند تا از سفره ی گسترده ی الهی تناول کنی ...

کدام سفره؟

.

.

هی آدم گمشده در خود!

هی فراموش شده!

هی، با تو ام.

.

.

آری تو را می گویم...

رنگ ها نشانه اند، صدا ها نشانه اند،

که: هی تو هنوز در خوابی و عقربه ها نمی خوابند و زمان را بر خود سوار کرده اند و به تاخت میروند.

هی خواب آلوده، ای درمانده، چه می خندی که اکنون باید گریه ها سر بدهی

موهای سیاه سپید می شوند، قلب های سپید سیاه می شوند. رنگ ها عوض می شوند. تو هم عوض می شوی.

.

.

چرند نگو.

.

.

خدایا، پرورودگارا، معبودا، ای برترین و حکیمترین، ای مهربانترین، ای معنای همه ی خوبیها...

-        الو، خوبی، با مدیر عامل صحبت کردم بیا این جا سر کار. جای خوبیه..

ای بزرگترین بزرگ ها، ای پدر... این جا کجاست که در آن سقوط کرده ام؟

..

چقدر تا افطار مونده؟؟

شکم پرست یه کم به فکر محرومان و گرسنگان باش!