امیـــــــــد (وجد سابق)

برخیز برادر! اینک زمان وجد است...

امیـــــــــد (وجد سابق)

برخیز برادر! اینک زمان وجد است...

عشق به پول / بی پولی

کدامیک از جمله های زیر درست است:

 

-        عشق به پول سرچشمه همه بدی هاست.

-        بی پولی سرچشمه همه بدی هاست.

یکی از هزاران گفتگو - ۲

- سلام

- سلام

- خوبی

- مرسی. تو خوبی؟

- شکر. بد نیستم. میگذره. تو چطوریایی

- خوبم. همه چی مثل قبل. فرقی نکرده

- چه خبر از کار و بار

- هیچی. همون طوری که بود

- خوب بگو ببینم این ماجرای سانسور کردن و سانسور شدن چیه

- کدوم ماجرا

- همونی که گفتی من حرفام و یه بار هم که شده بی سانسور بزنم

- خوب یه بار هم که شده حرفتو بی سانسور بزن

- من و سانسور؟ من که همیشه زاحت حرفامو میزنم. هر چی تو دلمه میگم

- اما همشو نمیگی

- نامردی نکن دیگه. من همیشه بهت میگفتم که تو حرفاتو نمیگی

- کی؟

- ببین فراموشکاری. من بهت میگفتم راحت باش. هر چی تو دلته بگو. نمی تونستی. اونوقت به من میگی  نمیگم؟

- الان تو حرفاتو نصفه میگی

- کدوم حرفا؟

- نمیدونم. هر چی میگی

- شاید. شاید چون نمیبینمت همه چی قاطی شده

- ربطی نداره

- اِ.. چطور ربطی نداره. ولی آخرش نفهمیدم چیو سانسور کردم

- خودتو

- خودمو؟ تو چی؟

- من راحتم. هیچ مشکلی ندارم.

- نگفتم ناراحتی. اما تو همیشه تو سانسور پیش قدم تر بودی!

- من؟

- آره. اون همه خط قرمز و حد و نمیشه و نمیتونم یادت رفته

- خوب نمیشد دیگه. دیدی که نمیشد

- آدم هر جور که بخواد همون میشه. تو اونجوری میخواستی

- شاید من یه جور دیگه میخواستم – بهت هم گفته بودم- اما همه چیز دیگه یه چیز دیگه میخواستن و اونجوری هم شد

- بعله و ما هم به راحتی تسلیم شدیم

- کاری نمیشد کرد

- چرا. میشد و میشه. اما تو نمیخواستی

- نمیشد. نباید الکی جنگید

- آها. همینه که باهات مخالفم. باید جنگید. نباید زود کم آورد

- یعنی میگی من کم آوردم

- آره. میگم ما یه چی میخواستیم که باید براش میجنگیدیم

- از کجا میدونی که میخواستیم؟ از کجا میدونی که میخواستم؟

- راست گفتیا... اگه میخواستی، اگه میخواستیم فرق میکرد

- شایدم اصلا تو نمیخواستی

- خوب اینجوری آدما هیچ وقت نباید برای چیزی تلاش کنن

- نه. واسه چی؟

- خودت گفتی. شاید این، شاید اون نخوان، شاید فلان...

- نه من خودمون رو میگم

- بابا برای فهمیدن خواسته هامون فقط کافیه که یه ذره خاطراتتو بازخوانی کنی. یادته هنوز که؟

- خاطره؟ تو که خودت با خاطره مشکل داشتی!

- آره. چه روزگاری شده. حالا منی که خاطرات رو نگه نمیداشتم دارم توشون میگردم.

- پس ولش کن

- ولی من آخزش نفهمیدم من چیو سانسور میکنم؟

- میگم بهت

- خوبه بگو. هر وقت شد بگو

- راستی من دیگه شرکت نمیرما

- اِ.. جدی؟ چرا؟

- دیگه حوصله اش رو نداشتم

- بابا عملیات انتحاری

- چی؟

- بابا ایول. تو که اهل این ریسکای بزرگ نبودی

- حالا هستم. عوض شدم

- منم احساس میکنم دارم عوض میشم

- داری پیر میشی

- خودم میدونم. اما تو هم داری پیر میشیا

- نخیر. من جوونِ جوونم

- باشه. یه بار بیا بریم بیرون

- نمیام. نمیشه

- قول میدم نخورمت!

- از کجا معلوم. شاید خوردی

- باشه. مثل همیشه هر جور تو میخوای... کاری نداری

- نه. مواظب خودت باش

- تو هم همینطور. قربانت

- خدافظ

- خدافظ

- خوب قطع کن دیگه

- خودت اول قطع کن

- تو زنگ زدی، خودتم قطع کن

- میدونی که قطع و پایان کار من نیست. کار خودته

- اِ.. بازم شروع کردی که

- چی رو شروع کردم

-...

-..

-.

-.

باید رفت-۲

گفتم که باید رفت. شاید یه جای دور. شاید از درون به درون. اما سکون آدمو میکشه. تو قسمت نظرات اون پست «دریا» نوشت:

 

«به نام نامی عشق

خدا قول نداده آسمون همیشه آبی باشه و باغ ها پوشیده از گل

قول نداده زندگی همیشه به کامت باشه

خدا روزهای بی غصه و شادی های بدون غم و سلامت بدون درد رو هم قول نداده

خدا ساحل بی طوفان، آفتاب بی بارون و خنده های همیشگی رو قول نداده

خدا قول نداده که تو رنج و وسوسه و اندوه رو تجربه نکنی

خدا جاده های آسون و هموار، سفرهای بی معطلی رو قول نداده

قول نداده کوه ها بدون صخره باشن و شیب نداشته باشن

رود خونه ها گل آلود و عمیق نباشن

قول داده ؟

ولی خدا رسیدن یه روز خوب رو قول داده

خدا روزی روزانه ، استراحت بعد از هرکار سخت و کمک تو کارها و عشق جاودان رو قول داده . عجب روزی می شه اون روز

پس ناملایمات زندگی رو شکر بگو و فقط از خودش کمک بگیر که اوجاودانه است و بس

ناامیدی مثل جاده ای پر دست اندازه که از سرعت کم می کنه

اما همین دست انداز نوید یه جاده صاف و وسیع رو بهت می ده

زیاد تو دست انداز نمون

وقتی حس کردی به اون چیزی که می خواستی نرسیدی خدا رو شکر کن چون اون می خواد تو یه زمان مناسب ترا غافلگیرت کنه و یه چیزی فراتر از خواسته الانت بهت بده

یادت باشه تو نمی تونی کسی رو به زور عاشق خودت کنی

پس تنها کاری که می تونی بکنی اینه که شخصی دوست داشتنی باشی و در نظر مردم باارزش و شریف جلوه کنی

بهتر اینه که غرورت رو بخاطر عشقت فراموش کنی تا عشقت رو به خاطر غرورت

هیچ وقت یه دوست قدیمی رو ترک نکن چرا که عمرا بتونی کسی رو پیدا کنی که بتونه جای اونو بگیره»

یک ایمیل از طرف خدا

این متن هم از ایمیل های فورواردی است.

 

امروز صبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی.اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی:سلام؛اما تو خیلی مشغول بودی.یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدی.خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛اما به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی. تمام روز با صبوری منتظر بودم.با اونهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی.متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی،شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی،سرت را به سوی من خم نکردی. تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.بعد از انجام دادن چند کار،تلویزیون را روشن کردی.نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی،شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی. موقع خواب...،فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آن که به اعضای خوانواده ات شب به خیر گفتی ، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.اشکالی ندارد.احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام. من صبورم،بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی.من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.منتظر یک سر تکان دادن،دعا،فکر،یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد. خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی.خوب،من باز هم منتظرت هستم؛سراسر پر از عشق تو...به امید آنکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی. آیا وقت داری که این را برای کس دیگری هم بفرستی؟ اگر نه،عیبی ندارد،می فهمم و هنوز هم دوستت دارم. روز خوبی داشته باشی...

 دوست و دوستدارت:خدا 

باید رفت

خیلی حالم گرفته است، از یکنواختی و ملال خسته شده ام. آستانه تحملم خیلی پایین آمده. زود خسته و ملول و بی حوصله می شوم. انگار به یک تغییر و تحول اساسی نیاز دارم. باید جدی تر فکر کنم. به مهاجرت. شاید به هجرتی نیاز باشد. مهاجرت، ترک دیار و وطن. کدام دیار؟ کدام وطن؟ به کدام دیار؟ به کدام وطن؟

باید جدی تر به مهاجرت فکر کنم.

لینک ها

این لینک هایی را که در قسمت روزانه می گذارم را در گشت و گذارم در نت می بینم و آنهایی که جالب ترند را اینجا میگذارم. شاید برایتان جالب باشد. سری بزنید بهشان.

این وبلاگ سید ابراهیم نبوی را هم هر روز می خوانم. بد نیست. هر روز آپ می شود. لینکش را در جعبه لینک گذاشتم.

در دانشگاه علامه هم مثل اینکه خبرایی بوده. خدا ان شاالله عاقبت به خیرمان کند.

به پیشنهاد یکی از دوستان یک وبلاگ علمی - تخصصی مدیریت پروژه هم راه انداختیم. البته برای همه احتمالا جالب نیست؛ اما دوستانی که به این مبحث علاقه دارند حتما ببینند و مشارکت داشته باشند.

گاهی

 

گاهی به آسمان نگاه کن...

گاهی به آسمان نگاه کن...

گاهی به آسمان نگاه کن...

گاهی به آسمان نگاه کن...

.

.

.