امیـــــــــد (وجد سابق)

برخیز برادر! اینک زمان وجد است...

امیـــــــــد (وجد سابق)

برخیز برادر! اینک زمان وجد است...

دعا

الهی کیف ادعوک و انا انا؟

معبودا، تو را چگونه خوانم حال آنکه من، منم؟

و کیف اقطع رجائی منک و انت انت؟

و چگونه امیدم را از تو گسلم حال آنکه تو، تویی؟

 

از دعای مقاتل بن سلیمان

جلسه چهارشنبه

در یک جای قرآن آمده که خداوند مومنین را با قول ثابت (سخن استوار) در زندگی دنیا و آخرت ثابت نگاه می دارد. (سوره ابراهیم آیه 27) آقای معلم در تفسیرش گفتند یعنی اینکه ایمان و زندگی الهی نه تنها برای آخرت است، بلکه برای انتفاع در این دنیا هم هست. مثلا، وقتی ما به سفارشات یک پزشک در مورد تغذیه یا ورزش گوش می دهیم، به دنبال کسب منافعی در زندگی هستیم و برای رضای خدا معمولا این کارها را نمی کنیم. اما هرگاه صحبت از دین و سفارشات آن می شود فقط به بعد اخروی آن توجه داریم. در حالیکه این سفارشات و دستورها فایده های عملی در زندگی دنیا هم دارد. نمونه اش همین آیه است که گفته شد.

البته این خلاصه حرفهایی بود که در جلسه چهارشنبه مطرح شد. و مسلما سئوالهایی به ذهن متبادر میشود. من سئوالی پرسیدم و در پی آن انبوه سئوالها بود که از طرف دیگر بچه ها مطرح شد و البته فقط درباره یکی دو مورد جزیی جواب داده شد و بقیه جوابها به بعد موکول شد.

و اما سئوالی که جواب داده شد:

اصل و اساس سیستم اسلامی ایمان و مساله توحید است. حالا یک عده ای آمدند و این قسمت را از زندگی خود – به طور خود خواسته- حذف کردند. و زندگی و سیستمی را بر پایه عقل و معرفت انسانی بدون حضور خداوند طراحی کردند. اکنون آنها در زندگی فردی و اجتماعی تونستند تا خدی، از افراد و جوامعی که – به گفته خودشان- سیستم ایمانی و اسلامی دارند، پیشی بگیرند. خوب سئوال این است که چرا این اتفاق افتاده است؟

آقای معلم در جواب گفتند:

-سیستم اسلامی و ایمانی ادعای بهترین جواب را دارد، ممکن است مکاتب دیگر هم جوابهایی درخور و قابل تامل داشته باشند.

-اصلا اینکه سیستم جواب می دهد یعنی چه؟ در چه صورتی شما می گویید که جواب گرفتم. دانستن جواب این سئوال بسیار به شناخت و انتخاب سیستم کمک می کند.

-اینکه می گوییم یک عده آدمهای دیگر بدون این نگرش موفق شدند، حرف مستندی نیست. این یک فرض است که در عالم واقع وجود ندارد. چراکه ممکن است بسیاری از آنها که حرفی می زنند در غمل رفتاری ایمانی داشته باشند. پس ایجاد یک گروه فرضی درست نیست.

-در مسایل علوم انسانی، طریقه رد و اثبات نظریه چگونه است؟ وقتی یک تئوری یا نسخه ارائه می شود، اگر و فقط اگر یک نفر به آن عمل کند و جواب بگیرد درستی آن نظریه اثبات می شود. و اگر هزاران نفر دیگر نتیجه نگیرند، درستی نظریه نقض نمی شود. چرا که ممکن است درست به نسخه عمل نکرده باشند. و اگر این اتفاق بیافتد سختی و دشواری عمل به آن مطرح می شود. که البته این که تعداد کمی عمل می کنند و جواب می گیرند هم مورد قبول نیست و برعکس است.

-این نظریه، یک نظریه نظری است و نه عملی. یعنی در حیطه نظر درستی آن اثبات می شود. پس رد و تائید عملی آن درست نیست. [ اثبات نظری به زمان دیگری موکول شد]

این هایی که نوشتم برداشت من از جلسه دیشب و سئوال و جواب های مطرح شده است. احتمالا حرفهایی از قلم افتاده و یا شاید من اشتباه برداشت کرده باشم. دوستانی که در جلسه بودند می توانند تذکر بدهند و مطلب را کامل کنند.

صالح هم یک سئوال خوب مطرح کرد: امام صادق –ع- گفته اند که حتی اگر بهشت و جهنمی نبود، من باز هم همین گونه زندگی می کردم. اگر آدمی باشد که دقیقا عین امام زندگی کند اما بدون ایمان و اعتقاد به توحید؛ زندگی این دو چه فرقی با هم دارد؟

مهدی هم پرسید: اگر این سیستم که فرضا درست هم هست، اما عمل به آن آنقدر سخت است که تعداد کمی از آن نتیجه می گیرند؛ چه اشکالی دارد که من دنبال یک سیستم راحت تر بگردم که جواب بدهد؟ [اینجا همان جاست که باید منظور از جواب دادن یک سیستم واضح تر مطرح شود.]

متنی از ویکتور هوگو

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم
دوستانی داشته باشی،
از جمله دوستان بد و ناپایدار،
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دست کم یکی در میانشان
بی‌تردید مورد اعتمادت باشد.و چون زندگی بدین گونه است،
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
که دستکم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خودت غره نشوی.

و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی
نه خیلی غیرضروری،
تا در لحظات سخت
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگه‌دارد.

همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی
نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند
چون این کارِ ساده‌ای است،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران
ناپذیر می‌کنند
و با کاربردِ درست صبوری‌ات برای دیگران
نمونه شوی.و امیدوام اگر جوان هستی
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی
و اگر رسیده‌ای، به جوان‌نمائی اصرار نورزی
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.

امیدوارم سگی را نوازش کنی
به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره
گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌ دهد.
چرا که به این طریق
احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.

امیدوارم که دانه‌ای هم بر خاک بفشانی
هرچند خُرد بوده باشد
و با روئیدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.

بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی
زیرا در عمل به آن نیازمندی
و برای اینکه سالی یک بار
پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی:

«این مالِ من است»
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!

و در پایان، اگر مرد باشی،

آرزومندم زن خوبی داشته باشی
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا

شادمان باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.

اگر همه‌ی این‌ها که گفتم فراهم شد
دیگر چیزی ندارم برابت آرزو کنم.

نیایش

زبان خاموش می شود، عقل از کار می افتد و وجود حیران می شود – فقط در برابر مزمزه کردن قطره ای از تجلی صفات و تابش نور آفتابت. پس چگونه خواهد شد، اگر بی نقاب چشمان ما به جمال خورشیدت روشن شود؟ که به راستی آن زمان تاب و توانی برایم، و دیگر منی، نخواهد بود.

در پرده هایی. و نقاب ها. و پرده ها و نقاب ها همه از کژی رفتار ما. و ما مشغول به غیر تو، غافل در پی عمارت این عالم.

بی دید، بی گفت، بی شنید، اینچنین واله و شیدا شدم؛ زودا که بمیرم لحظه ای که کمی –فقط کمی- رخ بنمایی.

مرغ دلم بی تاب شده است. غوغایی است در درون، نعره ها و فریاد ها، شیپور ها و طبل ها و سنج ها؛ در همان حال قلم و دست و زبان و عقل خامشند و حیران.

آه... چه می گویم؟

خدایا؛ خود را به من ده و مرا از خودم بگیر

        خدایا؛ مرا از دست خودم نجات ده و وارهان

        خدایا؛ ملک و پادشاهی عالم به من ده

        خدایا؛ حیات در همسایگی و در آغوشت را به من ده

            خدایا؛ اینجا چقدر از تو دورم و گاه نزدیکم، گاهی که تو را دارم و گاهی که ندارم...

وجد و امید

ما که دیددیم اثاث کشی کردیم و آمدیم این طرف، تغییر و تحولی هم بدهیم. اسم وبلاگ را از وجد به امید تغییر دادم. باید از وجد به امید رسید.

ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست

گر امید وصل باشد، همچنان دشوار نیست

هر چه کنیم و هرجا رویم، مائیم و ارادت به آستان حضرت دوست و امید به مهربانیش.

پس دوستان وجیدِ همدل، اینک وجیدِ امیدوارِ همدل باشیم.

خوشبختی

یک متن چینی هست به اسم تانتاراتوتم. یه حرفایی در باره خوشبختی. چند تاش رو اینجا می آرم:

یک:

            هر گاه به کسی می گویی دوستت دارم، منظورت هم همان باشد.

دو:

            هرگز به آرزوهای دیگران نخند. کسانی که آرزویی ندارند، چیز زیادی ندارند.

سه:

            هرگز اجازه مده که یک دعوای کوچک، یک دوستی بزرگ را خدشه دار کند.

چهار:

            وقتی که متوجه یک اشتباهت شدی، آن را به سرعت درست کن.

پنج:

            زمانی هم با خودت به سر ببر.